کد مطلب:231707 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:209

از کتاب وصیت
1- عبدالله بن صلت گوید: خلیل بن هاشم والی نیشابور برای فضل بن سهل نوشت: یك نفر مجوسی در نیشابور فوت كرده و در وصیت خود نوشته مقداری از اموال او را به فقراء بدهند.

قاضی نیشابور آن مال را گرفته و به فقراء مسلمانان تقسیم كرده است، فضل ابن سهل این موضوع را برای من نوشت و از او كسب تكلیف كرد.

مأمون در پاسخ او گفت: من در این مورد نظری ندارم و نمی دانم چه حكمی بدهم، فضل موضوع را از حضرت رضا (ع) پرسید.

امام رضا فرمود: آن مرد مجوسی كه برای فقرای مسلمانان وصیت نكرده است، اكنون باید به همان اندازه كه از مال او برداشته شده و به فقرای مسلمین تقسیم گردیده، از اموال صدقات برداشته شود و به فقراء مجوس تقسیم گردد.

2- ریان بن شبیب گوید: مارده برای گروهی از نصرانیها وصیت كرد كه مقداری از اموال او را به آنها بدهند، اصحاب ما می گفتند: این مال را در میان فقراء مسلمانان تقسیم كنید، من از حضرت رضا علیه السلام موضوع را پرسیدم.

فرمود: وصیت را همان طور كه موصی در نظر گرفته اجراء كنید، خداوند متعال می فرماید: «فانما اثمه علی الذین یبدلونه».



[ صفحه 769]



3- محمد بن عیسی گوید: من و یونس بن عبدالرحمان خدمت حضرت رضا (ع) رسیدیم، درب منزل آن حضرت گروهی اجتماع كرده بودند و از آن حضرت اذن ورود می خواستند.

در این هنگام اذن ورود داده شد و ما بعد از چند نفر وارد شدیم پس از اینكه سلام كردیم و امام رضا (ع) اذن جلوس فرمودند یونس بن عبدالرحمان گفت: ای سید من اجازه می دهید از شما مسئله ای بپرسم.

فرمود: سؤال كنید، یونس گفت: مردی از این جماعت وصیت كرد كه از مالش یك اسب و یك شمشیر و هزار درهم به شخصی بدهند و او به جهاد برود و با دشمنان اسلام جنگ كند.

وصی آن اسب و شمشیر و هزار درهم را به یكی از اصحاب ما داد و او هم گرفت و لیكن نمی دانست كه هنوز وقت جهاد نرسیده است، آیا این شخص باید به وصیت عمل كند و همراه لشكریان خلیفه وقت به جهاد برود و یا در یكی از مرزها اقامت كند.

امام رضا علیه السلام فرمود: باید آن پول و اسب و شمشیر را به صاحبش برگرداند، و به جهاد و مرابطه نرود، زیرا هنوز وقت جهاد نرسیده است.

یونس گفت: آن مرد وصی متوفی را نمی شناسد و جای او را هم نمی داند فرمود: تحقیق كند و جای او را بدست بیاورد.

یونس گفت: تحقیق كرده و پیدا نكرده است، فرمود: اگر چنین است باید فقط مرزبانی كند و لیكن از جهاد و قتل خودداری كند.

یونس گفت: وی در مرز اقامت كرد و لیكن دشمن بر محل او حمله كرد و



[ صفحه 770]



نزدیك بود كه وارد منزل او گردد، در این جا چه باید بكند؟

فرمود: اگر چنین است باید با آنها جنگ كند و مقصودش دفاع از اسلام باشد نه از خلیفه و اتباع او زیرا در صورتی كه كفار بر منطقه اسلامی مسلط گردند اصل اسلام در خطر قرار می گیرد، و در این صورت نام محمد صلی الله علیه و آله از بین می رود.

یونس گفت: برادرت زید در بصره خروج كرد و مرا به طرف خود فراخواند، و من اطمینان ندارم كه جان سالم از این معركه بیرون كند، نظر شما در این باره چیست من به طرف بصره حركت كنم و با زید همكاری نمایم، و یا در كوفه دور از جنجال و غوغا زندگی كنم؟

فرمود: شما در كوفه زندگی كنید در صورتی كه یونس در بصره قصری داشت.

راوی گوید: ما از نزد آن حضرت بیرون شدیم و هنوز به قادسیه نرسیده بودیم مشاهده كردیم، مردم از بصره فرار می كنند و می خواهند در بیابان ها برای خود پناه گاهی به دست بیاورند، و در این هنگام معلوم شد كه ابوالسرایا منهزم شده و در كوچه های كوفه پنهان شده است.

مشاهده كردیم گروهی از فرزندان و اولاد علی بن ابی طالب از كوفه بیرون شده و از راه قادسیه عازم حجاز می باشند، یونس گفت: این است معنای كلمات حضرت رضا علیه السلام كه فرمود: به طرف كوفه بروید، یونس از آن جا به طرف بصره رفت و از ناراحتی نجات پیدا كرد.



[ صفحه 771]